بارون

هلووووووچطوریدمن بد نیستم.بی دلیل و با دلیل کسل شدم چند روزه. احساس میکنم دلم یه سفر میخواد.یه تغییر میخواد...همین الان به ذهنم رسید تلویزیون بخریم.حالا نه که برنامه های تلویزیون رو نگاه کنم.ولی باهاش میشه رفت یوتیوب یا سریال دانلود کرد دید.شایدم خرج الکیه.نمیدونم.پریروز رفتم خرید کردم.خیلی تخفیف های خوبی خورده بود و تا تونستم چیزایی که لازم داشتم خریدم با امیر جون. حتی برای تابستون بعدی. همیشه فکر میکردم بدون خواهرم و مامانم نتونم برم خرید اما انگار وقتی اینجام و دستم تو جیب خودم رفته بیشتر هوس خرید میکنم.مستقل بودن حس خوبیه.اگرچه بخاطرش مجبوری صبح زود بیدار بشی گاهی.اما به نظرم می ارزه.فردا و پس فردا باید برم سر کار.این هفته کار خاصی نکردم.ورزش روزانه رو انجام دادم غذا پختم و خونه رو مرتب کردم اگرچه بازم بهم ریخت.دوچرخه سواری کردم. یک بار یه مسیر در حد دوازده کیلومتر تو دل جنگل دوچرخه سواری کردم.حس خوبی داشت. اما در نهایت یه حس غمی تو دلم هست که نمی‌دونم برای چیه.شاید چون با کسی معاشرت ندارم اینجوری شدم فکر کنم بهتره تو برنامه های طبیعت گردی شرکت کنم یبارم شده و چند تا دوست هم وطن پیدا کنم.با امیر می‌خواستیم باشگاه ثبت نام کنیم ولی امیر گفت فعلا امادکیش رو نداره. اون ورزش رو حرفه ای دنبال کرده بود و می‌دونه بعد اینکه ورزش کنی باید ساعت خواب و غذاهایی که میخوری خلاصه همه چیت رو نظم باشه و زندگی سالمی داشته باشی.من و امیر هم خدای زندگی سالم :))))))اما گفت از اکتبر که از ترکیه برگشتیم ثبت نام کنیم حتما...امروز ناهار عدس پلو داریم فعلا برنج و عدس رو گذاشتم دم بکشه چند دقیقه دیگه باید گوشت چرخ کرده رو با پیاز نگینی و کشمش و زرشک و یکم رب گوجه با هم سرخ کنم من قبلا فقط کشمش میریخ بارون...